صدرا اعتمادی- روانشناس بالینی
توضیح: در بخش پایانی این سلسله مقالات، به نظریه عیسی و گلد اسمیت در مورد رابطه پسران همجنسگرا با مادرانشان خواهیم پرداخت. بدیهی است که مطلب ذیل تنها شرح و ترجمهی نظریهی این دو روانکاو است که نقل به مضمون شده است.
چرا درطول تاریخ روانکاوی همواره مردان همجنسگرا توصیفات یکسانی از مادر خود ارایه دادهاند؟ آیا واقعاً مادران این مردان حایز ویژگیهایی خاص و متمایز هستند یا اینکه روش روانکاوانه با عینک خاصی به این مادران نگریسته و برچسب زده است؟ شاید بتوان گفت هر دو گزینه تا حدودی میتواند قابل بررسی باشد بااینحال دادههای بالینی حاصل از معانی آنها، باید در چشماندازی خاص مورد بازبینی قرار گیرد (گلد اسمیت؛ 1999).
درسال 1988 ریچارد عیسی چهارچوب روانکاوی ارایه شده درمورد همجنسگرایی مردان را مورد فرمولبندی مجدد قرار داد. کار وی شامل بر این نکته بود که پسران همجنسگرا از شاهراه تحولی مشترک عبور میکنند که شامل یک گرایش زودرس به همجنس است و نکته اساسی نظریه او میگفت تخیلات همجنسدوستانه[1] از پایینترین سنین کودکی (حدود چهار یا پنج سالگی) در این افراد وجود دارند. این سن، معادل مرحله اودیپی در پسران دگرجنسگرا است. با این تفاوت که موضوع اولیه[2] عشق در پسران همجنسگرا، پدر است. عیسی (1988) استادانه بر رابطه پدر-پسری متمرکز شده است. در طول این مرحله از تحول، نه تنها برای پسران همجنسگرا، پدر موضوعِ اولیه عشق است، بلکه مادر رقیب اصلی است! به این ترتیب، برای حل موفق تعارض این مرحله از رشد، پسر همجنسگرا باید یاد بگیرد بر خشم و پرخاشگری خود نسبت به مادرو درعینحال ترس از انتقام او تسلط یابد.
پسران و دختران دگرجنسگرا اغلب «عشق دوران کودکی» را با والد جنس مخالف خود تجربه میکنند. این نکته نه تنها در روانشناسی بلکه در ادبیات و اصطلاحات روزمرهی مردم نیز دیده میشود: اصطلاحاتی رایجی مانند «دختر کوچولوی بابا» و «پسر شیطون مامان». این یک مفهوم خاص رمانتیک نیست، بلکه اشاره به تعامل فرزند و والدین دارد. کودکان دگرجنسگرا، رقابت با والد همجنس را به طور ضمنی و یا به صراحت تجربه میکنند که احساسات رقابتی و تهاجمی بین پدر و پسر یا دختر و مادر را شکل میدهد. دختران با تقلید و بازی در نقش مادر و بروز رفتارهایی مانند مراقبت از کودکان یا آراستن خود با مادران خود رقابت میکنند. پسران نیز با ورزش و بازیهای هجومیتر به رقابتی پنهان نسبت به پدر میپردازند (همان منبع).
به این ترتیب، درام اودیپ[3] به وضوح نمایان شده است که در آن عرصه، فرد دگرجنسگرا میتواند با خیال راحت حرکت کند. این شرایط برای پسر همجنسگرا فراهم نیست. اگر فرض شود که والدین غافل از احساسات همجنسگرایانهی پسر خود در دوران کودکی هستند یا با انکار و ترس با آن برخورد میکنند، باید پذیرفت که نقش یک پسر همجنسگرا در این میان، درهم و برهم است. اول به این دلیل که او نسبت به پدر مشتاق است و این ممکن است منجر به اعمال ناخواسته یا آگاهانهی پدر برای کنار کشیدن از احساسات شهوانی پسرش باشد. عیسی (1988) به جزئیات منفی تأثیر این رفتار پدر که ممکن است در اعتماد به نفس پسران همجنسگرا اثر سوء داشته باشد، اشاره کرده است. او همچنین گفت کنارهگیری پدر، ممکن است به توضیح این نکته کمک کند که چرا اغلب مردان همجنسگرا در رواندرمانیها، از وجود پدرانی سرد و فاصلهگیر خبر میدهند. دومین و شاید اصلیترین نکته این است که پسر همجنسگرا احساسات رقابتی و پرخاشگرانه به سمت مادری دارد که ناخواسته اما کاملاً منطقی، ممکن است که پیشبینیِ داشتن «عشق دوران کودکی» با پسرش را کرده باشد. مادرِ پسر همجنسگرا ممکن است از نظر جسمی و هیجانی نسبت به کودکی ابراز محبت میکند که نه تنها ازنظر جنسی علاقهمند به او نیست، بلکه احساس رقابت با وی دارد و اقدامات تلافی جویانهای برای اشتیاق خود نسبت به پدر پیشبینی میکند و در پس تمامی اقدامات محبتآمیز مادر با لنزی تحریف شده، انگیزهی تهاجم و انتقام مییابد. از این رو، پسر همجنسگرا، مادرخود را اغواکننده، مداخلهگر، بدخواه و پرخاشگر توصیف میکند و این به سادگی به موجب این واقعیت است که رفتارهای معقولانه مادر وی، با زندگی درونی عاطفیاش سازگار نبوده است (گلد اسمیت؛ 1999). تصور کنید کسی را رقیب عشقی خود میپندارید و او را بزرگترین رقیب و دشمن برای رسیدن به عشق خود میدانید اما او در مقابل مدام به شما نزدیک شده و ابراز محبت و حمایت میکند! چه احساسی پیدا میکنید؟ احساس فریب خوردن و اغوا شدن خواهید داشت! این دقیقاً همان احساسی است که پسران همجنسگرا در کودکی نسبت به مادر خود دارند! با توجه به این عدم تطابق با انتظارات والدینی، احساسات پسر همجنسگرا نسبت به پدر و مادرنه مورد تایید و نه قابل ابراز است. به همین دلیل، پسر همجنسگرا به طور قابل توجهی متضرر میشود. زیرا هیچگاه خود را در روابط دوران کودکیاش به عنوان فردی موثر یا مطلوب تجربه نمیکند. از سویی رفتار عاشقانهی وی نسبت به پدرش اغلب با سردی از سوی پدر مواجه میشود (چرا که پدران تحمل رفتارهای «لوس» و «دخترانه» را از سوی پسران خود ندارند) و از سوی دیگر، این واقعیت موجود است که اکثر مردان همجنسگرا احساس «متفاوت» بودن را در سنین خیلی پایین گزارش میدهند اما معمولاٌ به سرعت در مییابند که تفاوت خاص خود را باید به بهترین نحو مخفی نگه دارند. به این ترتیب، پسر همجنسگرا نمیتواند به طور منطقی احساسات اودیپی خود نسبت به والدینش را (اشتیاق نسبت به پدر و خشم نسبت به مادر) ابراز کند (همان منبع).
یک پسر همجنسگرا دارای آناتومی مردانه است که مجموعهای از انتظارات را در دیگران به وجود میآورد. با این حال وی نمیتواند این انتظارات و نقشهایی را که از او انتظار میرود، برآورده سازد. به همین دلیل و از آنجایی که وی فاقد توانایی و یا اقتدار برای ایجاد تغییرات مهم در محیط خود است، وی نقش یک «عامل دوگانه»[4] را برعهده میگیرد. هر چند این نقش، شاید به کودکان همجنسگرا منحصر نباشد، پسر همجنسگرا به طور مداوم تمایلات همجنسخواهانهی خود را در انزوا قرار میدهد. ازجمله این تمایلات خود را نسبت به پدرش و همچنین احساس پرخاشگری خود را نسبت به مادرش را پنهان میکند. علاوه بر این، او ممکن است از مجموعه انگیزههای مخالف و متضاد خودش آگاه باشد. بنابراین در اصل، او در خانه به عنوان یک عامل دوگانه، به مجموعهای از احساسات متضاد خویش مجال بروز میدهد. این تنش در محیط و در اثر فشار کلیشههای رایجی که از مردانگی و زنانگی ارایه میشود، پیچیدهتر میشود. او حق انتخاب محدودی دارد اما تلاش میکند با یکی از این تصاویر کلیشهای خود را سازگار کند. با این حال وی فرصتی برای ادغام هویت خود به صورت معتبر و مقتدرانه نمییابد. بنابراین وی نه تنها تبدیل به «عامل دوگانه» میشود، بلکه در تلاش برای همانندسازی با هر دو جنس تبدیل به یک فرد متظاهر میشود. نکتهی جالب توجه این است که این زندگی دوگانه و دغل بازی در پسران همجنسگرا به راحتی توسط بزرگسالان قابل شناسایی است (گلداسمیت، 1999). در چارچوب موجود، تنشی بین ویژگیهای ظاهری[5] و زندگی درون-روانی یک پسر همجنسگرا وجود دارد که در رابطه با مادرش به اوج میرسد. اگر پدرش از نظر احساسی از او کنارهگیری کرده باشد، پسر در برابر طرد شدن از سوی مادر آسیبپذیر میشود و طلب کردن مادر برای وی مناسبتر است. مادران، اغلب به طور منطقی، پسران همجنسگرای خود را ایدهآل میبینند - فارغ از شرایط درون-روانی این پسران - تنها به این دلیل که آنها اغلب به فعالیتهای پرشور و شر و بی نظم و ترتیب علاقهمند نیستند و ممکن است حساستر و همدلانهتر رفتار کنند (کوربت[6]؛ 1996). در مطالعه مشابهای کواتس و زوکر[7] (1988) دریافتند مادرانِ پسران دچار اختلال هویت جنسیتی (ترنس جندریسم) توجه خود را به تفاوتهای این کودکان نسبت به همسالانشان معطوف نمیکنند. در عوض بسیاری از آنها پسرانشان را خوب، آقا، مهربان و دارای ویژگیهای مسالمتآمیز میشناسند و به آنها افتخار میکنند. آنها فرزندان خود را خاص و بهتر از «پسران محله» معرفی میکنند (به نقل از گلد اسمیت؛ 1999).
برای پسر، پوشیدن این «هاله»ی خوب بودن، در تقابل با احساسات پرخاشگری و یا رقابتجویانه نسبت به مادر قرار میگیرد. علاوه بر این، وی تصور میکند ابراز اشتیاقش نسبت به پدر منجر به اقدامات تلافیجویانه از سوی مادر میشود. از این رو، این دو عامل نقش خاصی را ایجاب میکنند و نشانگر احساسات متضادی درپس خود خواهند بود. ازجمله تلاش برای جلب رضایت مادر و ترس از دست دادن محبت او(همان منبع).
در نتیجه، رابطه پسر همجنسگرا با مادرش ممکن است به طور غیر منتظرهای خالی از اصطکاک آشکار به نظر برسد، در حالی که او پرخاشگری و خصومت خود را نسبت به مادر بطور ناخوداگاه مهار میکند. در نتیجه، رابطه میتواند به طور سطحی، بسیار عاری از تنش به نظر برسد. به علاوه، این واقعیت دارد که پسر، به منظور حفظ نقش عامل دوگانه، ممکن است همدلی زیادی نسبت به زندگی عاطفی مادر خود نشان دهد. مادر و پسر ممکن است این نزدیکی را علاقه بپندارند. مادر در این وضعیت، ناخواسته ممکن است فکر کند که پسر همجنسگرایش دوست داشتنی و عاری از مشکل است. در حالی که پسر درحال مبارزه با احساس بیکفایتی به خاطر ناتوانی از برآوردن انتظارات والدین است و حس دو گانگی شدیدی را نسبت به مادر حس میکند. مادر نمیداند سوخت بسیاری از دشمنیهای آیندهی پسرش، از خصومت ناخودآگاه نسبت به او تأمین میشود! باید توجه داشت که این امر میتواند به خصوص در مورد بیمارانی از قبیل کسانی که در نوشتههای قبلی روانکاوی توصیف شدهاند، صادق باشد. در این بیماران، مشکلات مادر در ازدواجاش و یا ارتباط با پدر خود، منجر به نگرانی و محبت افراطیاش نسبت به پسر خود میشود. در حالی که به طور کلی آشکارا نسبت به سایر مردان متخاصم است (همان منبع).
[1]. homoerotic fantasies
[2]. primary object
[3] . اودیپ قهرمان اسطورهای یونانی است که پدر خود را کشت و با مادر خود همبستر شد. فروید با الهام از این نمایشنامه، مفهوم عقدهی اودیپ را مطرح کرد که به تعارضاتی اشاره دارد که طبق باور روانکاوی هر کودکی بین 3 تا 5 سالگی آن را با میل به والد غیرهمجنس و رقابت با والدهمجنس تجربه میکند. طبق فرمولبندی روانکاوی،عقدهی اودیپ ممکن است به دلایلی در همجنسگرایان بطورمعکوس رخ داده باشد.
[4]. Double Agent
[5]. Phenotipical
[6]. Corbett
[7]. Coates &Zucker