نوشتهی هومان
یک روز مانده به راهپیمایی، هیچ حالِ خوشی نداشتم، با اینکه اولین بار بود که امکانِ حضور در یک راهپیمایی در حمایت از جامعۀ همجنسخواه و دوجنسخواه و تراجنسیتی را داشتم و بالطبع باید خیلی هیجان زده میبودم، اما سخت دلگیر بودم.
همیشه از عکسها و فیلمهایِ اینگونه راهپیماییها، حال و هوایی شاد و سرخوشانه به ذهنم متبادر میشد و این شاد بودن، خیلی از حال و هوایِ من که پناهجویی بیش نیستم و به خاطر همجنسخواه بودن، نه تنها خانه که خانواده را هم از دست دادم، دور بود.
با خودم غُرلند میکردم که چرا باید در جمعِ راهپیمایانِ «روزِ جهانیِ مبارزه با همجنسگرا ستیزی» با لبخند و گپ و گفتی شاد، این روز را پاس بدارم، در حالی که همجنسگرا ستیزی، خانه و کاشانه و کس و کارم را از من گرفته است!
دائم تصور میکردم فردا حتماً اشکهایم سرازیر خواهد شد، شاید هم شروع به داد خواستن از بیداد کنم و با زبانی که حضارِ تُرک چیزی از آن نمیدانند، دردسرهایِ یک همجنسخواهِ ایرانی و پناهجوهای همجنسخواهِ ایرانی را فریاد کنم.
و این عوالم بود تا همان شبِ قبل از «پراید» دوستانم را که از استانبول آمده بودند، در اتاقی که اجاره کرده بودم، جاگیر کردم و کمی از افکارِ مالیخولیایام کاسته شد، طرحی که از قبل برای فیسبوکم طراحی کرده بودم، روی کاغذِ آ سه چاپ کردم و چهار تابلویِ مقوایی با مظمونِ «نه به همجنسگرا ستیزی» درست کردم.
راهپیماییای که در آنکارا به مناسبتِ «روزِ جهانیِ مبارزه با همجنسگرا ستیزی» برگزار میشود، نسبت به راهپیماییِ غرور در استانبول، ابعادِ کوچکتری دارد، برگزار کنندۀ آن، سازمانِ غیر دولتیِ «کائوس جی اِل» است که برای جامعۀ کوییرِ ترکیه و حتی پناهجوهایِ ایرانیِ کوییر فعالیت میکند. جمعیتی نزدیک به دوهزار نفر از پارکِ کورتولوشِ آنکارا به طرفِ میدانِ مرکزیِ شهر به راه افتاد؛ در وهلۀ اول تعدادِ کمِ ایرانیها به نظرم آمد، فکر میکنم ایرانیهایِ حاظر در راهپیمایی، تنها ما چهار نفر دوست بودیم، شاید هم بودند کسانی که با هم آشنایی نداشتیم.
شعارهایی که داده میشد، خطاب به دولتِ اسلامگرایِ ترکیه و به خصوص نخست وزیرِ فعلیِ ترکیه بود که چندی قبل، اظهارِ نظری مشابه با سخنانِ احمدی نژاد در دانشگاهِ کُلمبیایِ آمریکا، راجع به همجنسگراهایِ کشورش ایراد کرده بود؛ گاهی خطاب به مردمِ ترکیه بود و در شعارها به تناوب از حقِ حیاتِ تراجنسیها، همجنسخواهها و دوجنسخواهها حمایت میشد.
باید اعتراف کنم با اینکه معنیِ درستِ شعارها را که به زبانِ ترکی فریاد زده میشد، متوجه نمیشدم، اما لحظاتی پیش آمد که اشکهایم سرازیر شدند و از این حسِ غریب سرچشمه میگرفت که جامعۀ کوییرِ ایرانی، حتی از فرصتِ اینگونه دادخواهی کردنها هم محرومند.
عکس العملِ مردمِ سواره و پیادهای که در مسیرِ راهپیمایی حضور داشتند، متنوع بود، گاهی احساس میکردم در نگاهِ بعضیهاشان، واکنشی متنفرانه و یا تحقیرآمیز باشد، دیگران هم پر واضح بود که خندهرویی و گپ و گفتشان، از سرِ لودگی و بیاهمیتیِ حقوقِ جامعۀ کوییرِ کشورشان است. و اما حرکتِ این جمعیت، با جدیت به کارِ خودش ادامه میداد.
مسیر راهپیمایی خیلی طولانی نبود و ظاهراً مجوزِ برگزاریِ اینگونه مراسم در پایتختِ ترکیه نسبت به استانبول، با محدودیت و اما و اگرهای بیشتری، صادر میشود. در پایانِ راهپیمایی جمعیت در یکی از کوچههای نزدیک به میدانِ کیزیلایِ آنکارا، برای شنیدنِ بیانهای، دور هم جمع شدند و کمی بعد، پایان مراسم اعلام شد.